فرید : خانم مگه نه اینکه اگر کسی عروسی نکنه کافر هست. خدا هم دوستش نداره؟
_ ام م م م م . میدونی چیه ،خدا دوست داره ما عروسی کنیم. اگر عروسی کنیم بهتره .
فرید : خانم این ابوالفضل می گه نمی خواد عروسی کنه.
- آره ابوالفضل؟! دوست نداری؟
ابوالفضل : آره خانم.
- چرا دوست نداری؟
ابوالفضل : خب دوست ندارم خانم.
فرید: خانم اینجوری که نمی شه ، به زور هم که شده براش عروس می گیریم. ( با خنده ی از ته دل و چشم و ابرو آمدن برای ابوالفضل).
ابوالفضل : حتی اگرم به زور برام زن بگیرین ، طلاقش می دم. ( با زبان درازی برای فرید )
_ فرید بقیه این صفحه رو بخونش .
+ طلاق، عروسی، کافر بودن یا نبودن ، حتی خدا برای بچه ی 9 ساله سنگینه ، سنگین نیست؟!