این روزهایِ من

من ، یک آدم معمولی ام!

" لعنتی "

این بغض چیه ؟ جنس ش از چیه ؟ که گلوتو فشار میده ، طوری که دردش از تمام دردات بیشتر میشه . 


سی و چهار سالگی یت مبآرک .

۱۳ + ۰ -

" توی استمرار در نابودی ات ، یادت باشد که یک زنی "

جدای خیلی از وقت ها که احساس میکنم چون یک  زن ا م ، بدبخت هم هستم . خیلی از وقت ها هم احساس می کنم چون یک زن ام ، خوشبخت  هم هستم. این که گفته می شود ما زن ها موجودات عجیبی هستیم ، کاملا درست است. من اولین کسی نیستم که این را می گویم حکما آخرین اش هم نیستم. بگذارید با یک نمونه واضح تر بگویم ، گاهی اوقات ما زن ها برای بهتر کردن حال مثلا خرابمان شروع می کنیم به تغییر . منظورم تغییر در ظاهرمان است. شروع می کنیم به نابود کردن زنانگی هایمان. اولین چیزی هم که برای مثلا تغییر دم دستمان داریم آینه هست و موهایمان ، موهای سر مان. اگر بلند است کوتاه یشان می کنیم  اگر هم کوتاه است کوتاه تر می کنیم.  خب وقتی مو هایمان تمام شود انگار که راحت شده باشیم  ممکن است که پی تغییر ظاهری دیگری نرویم ، و ترجیح بدهیم از درون خودمان را خرد کنیم ، به همین هم تا مدتی  بسنده می کنیم تا کاملا رو به نابودی برویم. و هرچه بیشتر سعی در فراموشی زنانگی مان می کنیم . بعد تر که خسته می شویم ، باز هم برای بهتر کردن حال مثلا خرابمان دوباره شروع می کنیم به تغییر . این بار هم منظورم تغییر ظاهر مان است. باز هم اولین چیزی که دم دست داریم موهایمان است . این بار دیگر  برای جبران  کوتاهی شان کم مانده  رو به کود اوره هم بیاوریم . شاید هم برای جبران کوتاهی شان  این بار  پی تغییر رنگ مو ها وحتی تغییر صورت مان هم برویم. بعدش هی توی آینه نگاه می کنیم و مثل احمق ها لبخند می زنیم که" ها ببین موهایم فلان است و خودم بهمان ، ها ببین که من خوشبخت ترینم . ها ببین که ... " .  و هی سعی میکنیم بیشتر زنانگی ها را زنده کنیم و یکی نیست که فریاد بزند "بدبخت خفه شو حال خرابت را خراب ترش نکن" . اما از آنجایی که  یک زنیم قاطعانه سعی داریم وانمود کنیم که داریم حال خودمان را بهتر میکنیم. و شاید نمی خواهیم روی خودمان بیاوریم که داریم خودمان را گول میزنیم. و این عجیب بودن همچنان ادامه دارد تویِ یک لوپ لعنتی به اسمِ زن بودن.

 راستی من امروز با خریدن سه تا گیره ی مو ی معمولی  احساس کردم چون یک زن ام ، خوشبخت هم هستم.


+ این یک نمونه  بود از عجیب بودن . نمونه های دیگرش با شما .


۹ نظر ۵ + ۰ -

" اگر خدا بودم ( دو ) "

اگر یک روزی خدا می آمد و می گفت :" خدا بشو" ، بهش می گفتم "بنده ام ، من از آدمایی که وقتی داغونم و دستمو به سمتشون میگیرم و اونا با آرامش تمام دستشونو میزارن زیر چونشون و زُل میزنن بهم و با یه  لبخند پر از آرامش میفهمونن بهم که باید صبر کنم حرصم میگیره. "


 یکی از هزار تا اگر خدا بودم هایم .

۳ نظر ۴ + ۰ -

" چگونه انگیزه بیابیم؟! "


من : کاش لااقل چاق بودم، لاغر کردن می شد انگیزه این روزام .

اون :   . . .

۱۰ نظر ۴ + ۰ -

" آموزه های یک معمولی "

" دلم برات تنگ شده بود! " ها را جدی نگیرید. درست به اندازه ی خیلی از " عزیزم " ها، یا خیلی از " جانم " گفتن ها، یا حتی خیلی از " خوبی؟ " هایِ بر حسب عادت. چرا؟ چون این ها همه مثل " دوستت دارم " ها معنی سیال دارند.

۷ نظر ۲ + ۰ -

"یه بیچاره یِ احمقِ دلشکسته ام "

کسی که بتونه بنویسه از بقیه ی بیچاره هایِ احمقِ دلشکسته ، سرتر هست خب طبیعتا وقتی هم که نتونه بنویسه میشه یکی مثل بقیه ی بیچاره هایِ احمقِ دلشکسته. بنابراین من توی این روزا یکی از بیچاره هایِ احمقِ دلشکسته هستم. 


سلام :)       

۵ نظر ۴ + ۰ -

" نیازمندی ها "

یک خیابان به تمام از خشک شویی محله مان تا در خانه  نیازمندی های خبر جنوبی که آقای خشک شویی پیچیده بود دور مانتو ام را خواندم از هرچه که بخواهی توی اش نوشته بود خرید زمین و ماشین و خانه ، فروش ماشین، فروش فوری، فروش استثنایی، استخدام منشی و پرستار و فلان، خلاصه هر چه که دلت بخواهد. داشتم توی دلم میگفتم گاهی اوقات آدم به هیچ یک از این بالایی ها نیاز ندارد فقط باید بیاید یک نیازمندی با تیتر بزرگ به رنگ قرمز که خوب به چشم بیاید بزند صفحه اول نیازمندی ها که  به یکی  نیازمندیم بیاید به حرفهایمان  تمام و کمال گوش بدهد بدون اینکه بخواهد اظهار نظر کند، بدون نیاز به نصیحتش، بدون نیاز به دلسوزی اش، بدون نیاز به دوست داشتنش، بدون نیاز به حسادتش . با سکوت بیاید به حرف هایی که باید بزنی تا از دسشان خلاص بشوی گوش بدهد بدون کوچکترین حرکتی .

۱۰ نظر ۵ + ۰ -

"یک زامبی هستیم "

از مرگ نباید ترسید ، ما هر روز میمیریم با خستگی ، با بغض های گیر کرده توی  گلویمان ،با اخم های کولی فالگیر، با حرفهای فرو خورده  که کم کم دارند تبدیل میشوند به حناق، با نگاههای پر از شرم و حیا،با آرزوی مهم نبودن، با بی تفاوتی ،با گونه های گلگون، با تمنای مرگ. ما هر روز میمیریم، ما را از چه میترسانند ؟ ما هر روز میمیریم .

۴ نظر ۶ + ۰ -