"ش" هم کلاسی اول دبیرستانم بود.فوق العاده مهربان و آرام و البته درس خوان بود.دقیق یادم نیست چند صندلی آن طرف تر ، ردیف اول، گوشه ی کلاس، کنار پنجره می نشست. قد بلندی داشت. هیکلی ترین مان توی کلاس بود. هندبال خوب بازی می کرد، خیلی خوب اما همیشه توی دروازه بود.بچه پولدار بود؛ اما یک غم بزرگ توی چشم هایش بود.بعد از اول دبیرستان دیگر ندیدمش. برایم سوال بود چرا یکهو رفت؟ چند وقت پیش، یعنی چیزی حول و حوش هفت هشت سال بعد توی فیس بو ک پیدایش کردم.خبری از "ش" سابق نبود؛ فقط لبخندش و غم چشم هایش را از هفت هشت سال پیش داشت .حتی اسمش را هم نداشت. " ش" ی مهربان موهایش کوتاه بود، صورتش ...
تا حالا چیزی در مورد " ترنسکچوال" ها شنیده اید؟ تا حالا به ترنس ها فکرکرده اید؟ تا حالا خودتان را جای ترنس ها گذاشته اید؟ مشکلاتشان را می توانید تصور کنید؟ حجم تنهایی و بی کسی شان را می توانید درک کنید؟ غم چشم هایشان را دیده اید؟
+در مورد ترنس ها نباید کوته فکر آگاه بود.
+نگاه ، حرف و پوزخند های ما نباید درد اضافه باشد برایشان.
+ترنسکچول ها با همجنس خواه ها فرق دارند.