پنجشنبه ۲۹ بهمن ۹۴
مامان می گوید امروز خانم آقای فلانی را آرایشگاه دیده که می گفته دیشب با قاسم جان ش نشسته اند پای اینترنت و قاسم جان ش برایش رنگ مو انتخاب کرده و آمده بوده موهایش را به رنگ دلخواه شوهر عزیز تر از جان ش در آورد. بابا همچنان غرق در اخبار است، این ور ایستاده ام؛ دارم به معنی " قاطبه" و "بی بته" فکر میکنم. با حرف های مامان پوزخند می زنم. مامان به بابا می گوید ، اصلا فهمیده که چه گفته. بابا چشم هایش به تلویزیون است و میگوید رنگ موهای خودش بهترین رنگ دنیاست ، اگر از او نظر می خواهد. بابا نگاهم می کند ، لبخند می زند، چشم هایش برق می زند، مامان حرصی می شود و من از ته دل می خندم.می خندم و خیلی چیزها یادم می رود.