درست مثل فوتبالیستی که تازه اومده تیم فجر شهید سپاسی؛ داره تمام وجودشو میزاره فصل بعد بره پرسپولیس.
درست مثل فوتبالیستی که تازه اومده تیم فجر شهید سپاسی؛ داره تمام وجودشو میزاره فصل بعد بره پرسپولیس.
برایِ من که چند سالیه قایم شدن از مردم کارم شده بود، برایِ من که صحبت کردن توی جمع رو فراموش کرده بودم،برای من که توجه کردن به بقیه رو یادم رفته بود، برای من که شعور اجتماعی م داشته میل میکرده به صفر؛ نشستن توی یک جمع پنج نفره یِ نه چندان آشنا، که مجبور باشی همزمان هم حرف بزنی، هم به بقیه توجه کنی و هم شعور اجتماعی خرج کنی و هم لبخندِ دیپلماتیک تحویل بدی عذاب آور بود؛ طوری که وسط هایش نفسم می رفت. امروزِ من یه تجربه ی مبهم دیگه بود که بی رحمانه میزد توی گوشم که ببینم کجام، و چقدر دور شدم از خیلی چیزا و مغموم تر از قبل بپیچم توی خودم.
+الآن توی سرِ من هزار و یک چیز دارند بالا و پایین میرن که نوشته بشن، اما راه به جایی نمی برند، همه چیز به هم ریخته هست، درست مثل مخلفات اُملتی (اُملتِ یونانی) که نصفه خوردم.
تا حالا با یه آدم نابینا توی تلگرام چت کرده اید؟! توی چت از این استیکرا هم برای شان فرستاده اید؟! توی تایپ تان بیشتر دقت کرده اید؟!
+با وجود اینکه خیلی دیره اما اینا رو از من پذیرا باشید، به دعوت از عارفه ی عزیز من این ا رو پیشنهاد می دم :)
فیلم :
- room
- interstellar
- me before You
- divergent
کتاب :
- جز از کل
- چشم هایش
- دنیای سوفی
- جای خالی سلوچ