این روزهایِ من

من ، یک آدم معمولی ام!

"دغدغه "

قرار است یک کاغذ بنویسم و شب ها بگذارم بالای سرم. بنویسم " اگر من در خواب خفه شدم ، بدانید که بدون شک در راه خداوند شهید شده ام و شک نکنید که علت خفگی ام گره خوردن بندهای آیه الکرسی ام است که به گردن دارم ." حداقل اش این است که مامان و بابا با دیدن این کاغذ خیالشون راحت می شود که آخر آخرش عاقبت به خیر شده ام. از اعتقاد شدید من به این گردنبند باخبر هستند. اما برای خودم ، اگر عاقبت به خیری ام به همین آیه الکرسی نباشند لااقلش خیالم راحت است که گذاشته ام فکر کنند که حقیقتا عاقبتم ختم به خیر شده .

۲ موافق ۰ مخالف
چ خوب
چ صمیمانه ننوشتینش این متن رو

ممنونم 

+ سلام  :)

منم یه چهار قل دارم که همیشه نمی ندازمش گردنم اما روزای مهمم میندازمش...
یه حس مثبتی دارم وقتی هست!
:)

خیلی خوبه حس می کنی چیزی رو که می گم 

:)

منم داشتم از اینها، یه مفاتیح الجنان دعا بود توش فکر کنم! :|
اما کم کم که فلسفه ی که چی بر من مستولی شد، گذاشتمش یه گوشه!

که چی حالا ؟ :))

: )) 

D: 

 + سلام 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">