جدای خیلی از وقت ها که احساس میکنم چون یک زن ا م ، بدبخت هم هستم . خیلی از وقت ها هم احساس می کنم چون یک زن ام ، خوشبخت هم هستم. این که گفته می شود ما زن ها موجودات عجیبی هستیم ، کاملا درست است. من اولین کسی نیستم که این را می گویم حکما آخرین اش هم نیستم. بگذارید با یک نمونه واضح تر بگویم ، گاهی اوقات ما زن ها برای بهتر کردن حال مثلا خرابمان شروع می کنیم به تغییر . منظورم تغییر در ظاهرمان است. شروع می کنیم به نابود کردن زنانگی هایمان. اولین چیزی هم که برای مثلا تغییر دم دستمان داریم آینه هست و موهایمان ، موهای سر مان. اگر بلند است کوتاه یشان می کنیم اگر هم کوتاه است کوتاه تر می کنیم. خب وقتی مو هایمان تمام شود انگار که راحت شده باشیم ممکن است که پی تغییر ظاهری دیگری نرویم ، و ترجیح بدهیم از درون خودمان را خرد کنیم ، به همین هم تا مدتی بسنده می کنیم تا کاملا رو به نابودی برویم. و هرچه بیشتر سعی در فراموشی زنانگی مان می کنیم . بعد تر که خسته می شویم ، باز هم برای بهتر کردن حال مثلا خرابمان دوباره شروع می کنیم به تغییر . این بار هم منظورم تغییر ظاهر مان است. باز هم اولین چیزی که دم دست داریم موهایمان است . این بار دیگر برای جبران کوتاهی شان کم مانده رو به کود اوره هم بیاوریم . شاید هم برای جبران کوتاهی شان این بار پی تغییر رنگ مو ها وحتی تغییر صورت مان هم برویم. بعدش هی توی آینه نگاه می کنیم و مثل احمق ها لبخند می زنیم که" ها ببین موهایم فلان است و خودم بهمان ، ها ببین که من خوشبخت ترینم . ها ببین که ... " . و هی سعی میکنیم بیشتر زنانگی ها را زنده کنیم و یکی نیست که فریاد بزند "بدبخت خفه شو حال خرابت را خراب ترش نکن" . اما از آنجایی که یک زنیم قاطعانه سعی داریم وانمود کنیم که داریم حال خودمان را بهتر میکنیم. و شاید نمی خواهیم روی خودمان بیاوریم که داریم خودمان را گول میزنیم. و این عجیب بودن همچنان ادامه دارد تویِ یک لوپ لعنتی به اسمِ زن بودن.
راستی من امروز با خریدن سه تا گیره ی مو ی معمولی احساس کردم چون یک زن ام ، خوشبخت هم هستم.
+ این یک نمونه بود از عجیب بودن . نمونه های دیگرش با شما .