این روزهایِ من

من ، یک آدم معمولی ام!

" جرینگ "

آقای درویش مصطفا! دلِ آدم مثل اناره؛ درست . باید چلاندش؛ درست. حکما شیره اش مطبوعه؛ درست. اما اما دلِ آدم را که می ترکانند، دیگر شیره نیست، خونابه است. بازم مطبوعه؟

من او - رضا امیرخانی

۱۱ موافق ۰ مخالف
آخ آخ که چقدر دلم هوس خوندن کتاب های امیرخانی را کرد :)

قیدار رو خوندی؟

آری، آری 

باهاش زندگی کردم 

فصل نهم

اینا توی هفت من

صفحه ی سیصد و پنجاه و دو 
خط چهارم هست.
قبلش درویش توی سه ی من گفته بود البته. 
:)

ما که دل نداریم تکلیف چیه!؟ :)

دلت کجاست؟؟

آا..نه..

حرف من، بخش نهمه.. 

نهِ او



+ندا.. 
به من سلام کن.
من می خوام دیگه خواننده ی اینجا باشم.

قبلا سلام نکردم ؟؟ یادم نیست ؛ ببخشید

خیلی لطف داری 
سلام 

از اتفاقات بد اینه که کتابت رو به کسی قرض بدی و اون بهت برنگردونه و از بدترین اتفاقات اینه که اون کتاب من او باشه و جزو اوین چاپ ها !

من او گفتی و کردی کبابم!:(

منم کباب شدم ! :)

دل آدم را که می ترکانند دیگر شیره نیست.. خونابه ست..

اگه تونستی من هات رو جمع کنی و وصله پینه ش کنی بدون تازه تونستی من من رو نصفه و نیمه بسازی، اگه سنگدل بشی اگه هزار راه رو هم امتحان کنی امکان نداره هیچ وقت دیگه بتونی به من او برسی


+اینو یه بزرگی برای یه عزیزی نوشته بود چند وقتی پیش.. 

چقدر تامل برانگیز بود .

چقدر دوستای وبلاگیم برخلاف باقی رفقام (که البته اونام اهل کتاب و فرهنگ و هنر هستند) عاشق امیرخانی و کتاباش هستند. طوری که هی یادم می اندازم در اولین فرصت برم و بخونمش، اما پیش نمی آد. :(

منِ او و قیدار ( بجز فصل آخرش) امیرخوانی رو دوست دارم.

حتما بخون ، حتما .
+ سلام

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">