این روزهایِ من

من ، یک آدم معمولی ام!

" اولین بار "

باید برگردم به آن روز ، تاریخ و روز اش یادم نیست. قبل از ظهر ؛ بارانی بود، ابرها سیاه بودند. بارانی بلند پوشیده بودی، موهایت خیس بود ، کیف ات رروی دوش ات بود ، دوش سمت راست ات، داشتی پله ها را بالا می آ مدی . داشتم پله ها را پایین می آمدم. یک لحظه ترسیدم .نگاهم کردی و من ترسیدم.فقط ترسیدم و ترس ام ماند تا به امروز توی وجودم. باید برگردم به آن روز؛ برگردم و پله ها را برعکس بیایم بالا. باید برگردم و آن روز را از زندگی ام خط بزنم؛ برگردم و انگار که تو را ندیده ام راه ام را بکشم پله ها را بالا بیایم.

۸ موافق ۰ مخالف