این روزهایِ من

من ، یک آدم معمولی ام!

" خوشبختی "

  مامان می گوید امروز خانم آقای فلانی را آرایشگاه دیده که می گفته دیشب  با قاسم جان ش نشسته اند پای اینترنت و قاسم جان ش برایش رنگ مو انتخاب کرده و آمده بوده موهایش را به رنگ دلخواه شوهر عزیز تر از  جان ش در آورد. بابا همچنان غرق در  اخبار است، این ور ایستاده ام؛ دارم به معنی " قاطبه" و "بی بته" فکر میکنم. با حرف های  مامان  پوزخند می زنم. مامان به بابا می گوید ،  اصلا فهمیده که چه گفته. بابا چشم هایش به تلویزیون است و میگوید  رنگ موهای خودش بهترین رنگ دنیاست ، اگر از او نظر می خواهد.  بابا نگاهم می کند ، لبخند می زند، چشم هایش برق می زند، مامان حرصی می شود و من از ته دل می خندم.می خندم و خیلی چیزها یادم می رود.

۷ موافق ۰ مخالف
چه پست خوبی...چه حس خوبی... :)

قابلتو نداره  :)

سلام. :)

خوبه که قسمت مثبت ماجرا رو می‌گیرید.
خوبه که می‌خندید.

  سلام  :)


تا جایی که بشه باید قسمت خوب مجرا رو گرفت

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">