این روزهایِ من

من ، یک آدم معمولی ام!

" در این دنیایِ وانفسا "

شنبه هفت و نیم صبح که من هنوز چشم هایم باز نشده درست و حسابی ، راننده تاکسی با موهای جوگندمی اش دارد نصیحت می کند که برای ازدواج سخت نگیرم، من می گویم چشم و پیاده می شوم. شنبه یازده صبح یادم می آید که آخ یادم رفت بپرسم منظورش چیست که سخت نگیرم. به شوهر سخت نگیرم؟! به انسان بودنش؟! یا به شغل و ماشین و خانه و تامین آینده ی ام یا اصلا شاید به خودِ ازدواج نباید سخت بگیرم. هرچه نباشد خاله بازی ای است وسط این همه بازی های دیگرمان .

۷ موافق ۰ مخالف
+++

:)

بنظر شما کدومشه؟

واقعا...

چی واقعا؟

چی بگم

نظرتو بگو ، بنظرت کدومش بوده؟

!

! چیو نشون میده اینجا؟ تحیر؟ تعجب؟ بنگ؟

نظر شما چیه؟

دقیقا همینطوره
ازدواج شده خاله بازی 
ازین ور ازدواج میکنن دو روز بعد میگن نمیخوام و طلاق...

پس باید به اصل خاله بازی سخت بگیرم  

شاید خاله بازی ..

نمیدونم :)

گفته کلا سخت نگیر، یه شوهری کن همین که شبا توی یه تخت میخوابید حله دیگه :|

چه بدبخته کسی که تمام معیار طرفش حول تخت بچرخه


منم هرروز مستخدم مدرسه ام تو اوج کارهام همینو میگه

خب به نصیحتاش گوش کن :دی

اینکه نباید سخت بگیریم؟

بستگی داره ...

منظورش این نبوده که "پسری دارم بهتر از برگ درخت، قصد ازدواج دارد و جویای نام است"؟:دی

کله سحر نمی تونسم منظورشو بفهمم :دی

ولی میگف هنوز برام زوده ، به موقع ش سخت نگیرم 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">