این روزهایِ من

من ، یک آدم معمولی ام!

" مستاجرهای پلاک چهل و پنج اُم "

مستاجرهای همسایه روبرویمان زن و مرد جوانی هستند. برعکس مستاجرهای قبلی سروصدایی ندارند. برعکس مستاجرهای قبلی صدای مرد خانه که بلند بلند فریاد بزند نمی آید. برعکس مستاجرهای قبلی مرد شب ها روی زنش دست بلند نمی کند. برعکس مستاجرهای قبلی زن نمی زند چیزی را بشکند، مرد هوار نمی کشد.شب ها دعوا نمی کنند که چرا یکی شان دیرتر آمده . به گمانم همدیگر را دوست داشته باشند، خوشبخت هم باشند، لااقلش من اینطور فکر می کنم ، با همه ی این دلیل ها می گویم. شاید هم من صدایشان را نمی شنوم. البته این ها چیزی نیست که بخواهم در موردشان حرف بزنم. چیزی که مرا جذب زندگی زن و مرد جوان کرده  خوشبخت بودن یا نبودن شان نیست ، صدای ویولنی هست که هرشب از خانه شان می آید، برعکس مستاجرهای قبلی ، می شود حال و روزشان را از روی ویولن زدن های هرشب زن خانه فهمید. شب هایی که بی حوصله می زند لابد حالش خوب نیست، شاید دعوایشان شده شاید هم نه . شب هایی که خوب می زند لابد حالش خوب است شاید هم نباشد و شب هایی که نمی زند ، نمی دانم. اما برعکس مستاجرهای قبلی  صدای  خوش ویولن می آید از خانه شان. صدای ویولن مرا کنجکاو تر کرده تا جایی که بخواهم سر دربیاورم ،  مرد جوانی که لباس های تمییز می پوشد ، موهایش را یک وری می زند هفته ای دو شب با یک تاکسی پیکان زرد رنگ  می آید یکی دو ساعت می ماند و بعد با بدرقه ی زن و مرد جوان می رود مربی ویولن زن همسایه هست. راننده تاکسی جوانی که آموزش ویولن می دهد. کسی که نمی خورد حتی یکبار ویولن از نزدیک دیده باشد چه برسد به اینکه بخواهد آموزش هم بدهد. برای من آدم جالبی است، یعنی باید جالب باشد درست مثل زندگی این دو جوان. کمی هم غیرقابل باور ، غیر قابل باور که یک راننده تاکسی به دور از همه ی تنش های روزانه  بخواهد آخر شب هایش یکی دو سه ساعت ساز بزند ، درست اینقدر غیرقابل باور که انگار بگویند یک قصاب با سبیل های پرپشت و هیکلی تنومند و درست دو سه برابر من بخواهد از فردا شب بیاید خانه مان تا پیانو یادم بدهد. اما شدنی است.  چیزهای غیرقابل باوری که به راحتی شدنی است  زن و مرد جوانی انتهای کوچه ای توی این شهر بی روح زندگی می کنند ، زن ویولن می زند ، مرد لذت اش را می برد و مربی ویولن  یک راننده ی جوانِ تاکسی پیکان زرد رنگ هست درست همینقدر راحت و شدنی. کافی است زندگی را سخت نگیریم.

۱ موافق ۰ مخالف
واو چه زیبا و ملموس نوشتید...چه حال خوبی...چه حس خوبی...

ممنون بابت این نوشته... :)

با صدای ویولن نوشتم :)

ممنونم 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">