این روزهایِ من

من ، یک آدم معمولی ام!

" مرض "

شده به جایی برسید که ندونید چتونه؟! دو ساعته دارم فکر میکنم که چمه، تا بعد بهش فکر کنم و یه "به درکِ " جانانه ببندم بهش و از این حال بیام بیرون؛ ولی حقیقت اینه که اصلا نمیدنم چمه.


۵ موافق ۰ مخالف
فکر کردن به فکر نکردن ،یهو این اومد تو ذهنم! :)

باورت نشه شاید اما تا میام فکر کنم یه حس درونی میگه بیخیال سخته !! :) و این خیلی خیلی بده

شدم این مدلی! من تازه یه جورایی از اینکه نمیدونم چمه بیشتر عصبانی میشم:دی

منم کلی حرص می خورم ولی راه به جایی نمیبره الا اینکه راضی می شم دیگه حرص نخورم :)

ندآ ی خوب چند وقتیه پست‌هات حال و هوای غم داره ـ یا شایدم از قبل‌تر داشته و من متوجه نبودم یا اینکه الان اشتباه متوجه شدم ـ حرفی ندارم فقط اینکه برات آرزوی حال خوب دارم و دعا می‌کنم.
نمی‌دونم دقیقاً چرا ولی وبلاگت یکی از وبلاگاییه که حس خوبی بهشون دارم و دوسشون دارم.

واقغا ممنونم ازت مرضیه جان
نظر لطفته
خودمم حس خوبی ندارم اینقد منفی نوشتن
ولی چشم :)

تا دلتون بخواد!

راهکار چی میشه؟!
چایی سوزوندن ؟! :)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">