این روزهایِ من

من ، یک آدم معمولی ام!

"همه آدم های معمولی ای هستیم "

اینکه مردی با اعتماد به نفس سوار بر الاغ اش پشت چراغ قرمز باشد در حالی که دست در دماغ اش دارد و از لبخند و حرف مردم هم هیچ اباهی ندارد چندان جذابیتی ندارد، لااقلش شاید برای من . این هم که مردی دیگر با سیبیل هایی کلفت و شلواری سیاه رنگ سوار بر موتور سیکلت اش با ژستی نابودکننده ، پشت چراغ قرمز دست در دماغ اش داشته باشد هم چندان جذاب نیست، لااقلش شاید برای من . و این هم که مردی با لباس های اتو شده ، صورتی اصلاح شده و عینکی که مارکش از پشت شیشه داد می زند که صاحب من چه کسی است  سوار بر لندکروز اش  پشت چراغ قرمز بیخیال از تمام چشم هایی که خیره اش شده اند دست در دماغ اش داشته باشد هم جذابیتی ندارد ، لااقلش شاید برای من. اما رابطه ی این سه تصویر چرا ، جذابیت دارد . همه ی این ها را گفتم که بگویم همه ی ما آدمیم ، آدم های خیلی معمولی با نیاز های طبیعی مشترک ، فقط در قالب های متفاوتی قرار گرفته ایم. اگر چشم هایمان را باز کنیم آدم های خاص و افسانه یی مان هم با همین نیاز های طبیعی مشترک تبدیل به آدمی واقعی و معمولی می شوند. اگر این ها را باور داشته باشیم از آدم ها بت نخواهیم ساخت و ما خود معمولی مان خواهیم بود البته اگر بخواهیم که باشیم.

۵ نظر ۵ + ۰ -

" جمله ی عاطفی "

   بادام های مهارلو ، شکوفه داده اند.

۰ نظر ۴ + ۰ -